مالیخولیا 1
جنون سایه ها هراسم نمی دهد
در کوچ ثانیه ها
و گم شدن میان سکوت و وهم
دستی حریر پیکرم را بر دار می بافد
حالا حجمی از سرخ سیاه چشمانم را رنگ می زند
می نوشم از سقوط
رویاهای خدا ترک بر می دارد
و من
بیداری این لحظه های خیس و باران خورده را
در خواب می بینم
++++++++++++++++
اینکه وهمی کوتاه است
و تزئین می شود در جسدی با سنّ
سرگردان تر از
غار غار غار مستانهء مرگ
بر دیوار افسانه
با بازوانی گشوده که مرا تنگ در آغوش می کشد
- دنیا -
خواهر من است
سلام.وقتی خانم بصارتی میگن شاعر خوب پس اشتباه نکردم که با دقت خوندم شمارو...لذت بردم...به ماسریزن.
سلام این روزها شب هایش شب ترند و سکوتشان فریادتر با ارادت و احترام[گل]
چارقد بخوانید: شعر شاعرو قرآنپژوی جوان گفتگو و... http://4ghad.com/New/Article.php?SubjectID=35&ID=617
روی پیراهنم - فرسنگ هایی از ریگ را قلاب دوزی کن به روزم پوپک جان و منتظر
سلام.شما اهل گرگانید دوست گرامی؟ این سایت برای علی مومنیه؟ دیگه به روز نمی شه؟ در اولین فرست لینکتان می کنم شاعر
سلام خوبيد خواهرم ؟ لينكتان ميكنم شعر هوس كار كوتاه زيبايي بود خودمانيم حرفه اي شعر ميگفتيد و ما نميدانستيم
سلام.شعرتان مرا همراه خود کرد.منتظر نقد نوشته هایم توسط شما هستم.
سلام نفس تنگی مرداب بروز است امیدوارم رد پایت را ببینم تو یک دعایی و یک تبسم از مهتاب یک آرزوی قشنگی و بهترین خواهش! خدانگهدار
سلام نفس تنگی مرداب بروز است امیدوارم رد پایت را ببینم تو یک دعایی و یک تبسم از مهتاب یک آرزوی قشنگی و بهترین خواهش! خدانگهدار
سلام به روزم با : پاییز هست ... وبا احترام منتظر حضور ارزشمند و نقد ونظرتان